در زمان حال زندگی کن.
این جا زندگی کن.
خودت را همان گونه که هستی بپذیر.
تصویر سازی را متوقف کن، واقعیت را تجربه کن
تفکر غیر ضروری را متوقف کن (به سمت شنیدن، دیدن،لبخند زدن، چشیدن و لمس کردن جهت گیری کن)
با صراحت صحبت کن (توجیه نکن، قضاوت نکن، فریب نده)
در برابر خوشی و ناخوشی رفتار متعادلی داشته باش و آگاهی خود را محدود نکن
برای اعمال، تفکرات و احساسات مسولیت کاملی بپذیر.
در برابر آن چیزی که واقعا هستی تسلیم شو
حافظه و خاطرات خود را از گذشته و نگرانی در مورد چشم انداز آینده دور نگه دار.
برای گفتگوی آزاد با اشخاص، ایده ها و تفکرات آماده باش
...................................................
خواهی که ز هیچ کس بتو بد نرسد
بد خواه و بد آموز و بد اندیش مباش
.............................
کلبه ای که در آن مهربانی هست، و ساکنینش می خندند.
بهتر از کاخی است، که مردمانش دلتنگ هستند!
کلبه زندگیتان گرم محبت
............................................
در بیان ارکان سلوک
بدانکه ارکان سلوک هم شش است.
رکن اول؛ هادی است که بی هـادی سـلوک میسـر نشـود.
رکن دوم؛ ارادت و محبّت است با هادی.
سالک چون بهادی رسید و قبول هادی یافت، بایدکـه در وقـت وی در عـالم هـیچکس را چنان دوست نداردکه هادی خود را تا زود بمقصد رسدکه مرکب سالک درین راه ارادت و محبّت اسـت. چـون
ارادت و محبّت قوی افتاد، مرکب قوی افتاد، و هرکه را مرکب قوی باشد از سختی راه بـاکی نباشـد و اگـر یـک سر موی در ارادت و محبت خللی پیدا آید، مرکب لنگ شـود و سـالک در راه بمانـد.
رکـن سـوم؛ فرمـان بـرداری
است در همهکارهای اعتقادی و عملی، یعنی سالک را تقلید مادر و پدر ترک بایدکرد و پيروی هـادی بایـدکـرد،
هم در اعتقاد و هم در عمل، از جهت آنکه هادی بمثابۀ طبیب است، و او بمثابـۀ مـریض. و چـون مـریض فرمـان برداری طبیب نکند، و بخلاف امر طبیب کارکند، هرگز صـحت نیابـد، بلکـه هـر روزکـه برآیـد، رنـج و علـت وی
زیادت شود. و اگر بیمار خواهدکه بکتب طبّ علاج خودکند هم هرگز صحت نیابد. حضور طبیب باید، و فرمان برداری بیمار، تا رنج و علّت برخیزد.
رکن چهارم؛ ترک رأی و اندیشۀ خود است: سالک بایدکه هیچکـاری بـرأی و اندیشۀ خود نکند، اگرچه طاعت و عبادت باشد، از جهت آنکه سالک هرکاریکه برأی و اندیشـۀ خـودکنـد، سبب دوری وی شود، و هرکاریکه بامر هادی کند، سبب نزدیکی وی گردد.
رکـن پـنجم؛ تـرک اعـتراض و انکـار
است. سالک بایدکه برگفت هادی اعتراض نکند، و بر فعل هادی انکار نکند، و از جهت آنکـه سـالک نیـک و بد نداند، و طاعت و معصیت نشناسدکه شناختن نیک و بد، و طاعت و معصیتکـاری عظـیم اسـت. و حکایـت موسی و خضر ازین معنی خبر میدهد.
ای درویش! بسیار سخن باشد که آن سخن پیش مرید نیک باشد، و پیش شیخ بد باشـد، و بسـیار سـخن بـود،کـه پیش مرید بد باشد، و پیش شیخ نیک باشد و در افعـال نیـز همچنـين مـیدان. پـس مصـلحت مریـد آن اسـت کـه بیکبار ترک اعتراض و انکارکند، و هر چه از شیخ شنود، نیک شنود و هرچه ازو بیند، نیک بیند.
ای درویش! اعتراض و انکار مرید تاریکی وکدورت آرد و جدائی اندازد میان مرید و مراد.
رکن ششم ثبات و دوام است بر شرایط و ارکان سلوک سالهای بسیار، کـه از بـی ثبـاتی هـیچ کـار نیـک نیایـد، نـه دنیوی و نه اخروی.
ای درویش! هرکسکه بجائی رسید درکار دنیا و درکار آخرت، از ثبات رسید. این است شرایط و ارکـان سـلوک که گفته شد.
کتاب، انسان کامل
نظرات شما عزیزان: